یَقُول اِنَها بقره صَفراءُ فَاقِعُُ لَونُهَا تَسُرُ الناظِرینَ سوره بقره/ آیه 69
در نگاهِ نخست آثار هادی علیجانی در امتداد همان تلاش هفتاد سالهی هنر مدرن ایران برای بومی سازی و هویت سازی به نظر می رسد و نه چیزی بیشتر. با این حال گرچه همین تلاش هم ضروری و ارزشمند است اما به باور من این آثار اهمیت بیشتری دارند. از همان ابتدای ورود نقاشی مدرن و آموزش آن به ایران پیوند آن با سنت تصویریمان بزرگترین دغدغه هنرمندان نوگرا بوده و هست. نخستین مدرنیست ها هم مثل نسل های بعدی برای این منظور به سراغ گذشته رفتند و سعی کردند روش های نو را با بن مایه های کهن و ریشه دار در فرهنگ خودی بارور کنند تا هم از اتهام غرب زدگی بگریزند و هم چیزی برای نوآوری داشته باشند. البته جز این هم نه می توان توقع داشت و نه اساسا ممکن بوده است. در این میان بی تردید بخش وسیعی از این هنر به اصطلاح تلفیقی و منریستی از آب درآمده و تا امروز هم انتقادهای زیادی بر آن وارد شده و بخشی از آن هم از آزمون زمان سربلندتر بیرون آمدند.
شاید دقیق نتوان دلایل برتری این دسته از اثار را برشمرد ولی به باور من ماندگاری و اثرگزاری را همیشه باید در ورای این تلاش های فرهنگی دید. زمانی که چنین رویکردهایی ریشه در عمیق ترین تجربه های زیستی مان پیدا می کنند و بنا به آموزش درست یا استعداد شخصی با اسلوب های مناسب بیان می شوند.
هادی علیجانی هنرمند جوانی است که به نظر من یکی از صادقانه ترین برخوردها را با گذشته تصویریمان کرده است. هیچ تلاشی برای مدرن کردن آن به لطایف الحیل دیده نمی شود. علیجانی مستقیم سراغ این نگاره ها رفته و مجذوب طبیعت رنگین و خیالی آن شده و همان را با پرداختی امروزی ارائه داده. گرچه در کار او گاهی رد این بازیهای مفهومی نقاشی امروز ایران هم به چشم می خورد و البته خوشبختانه خنثی ترین بخش آن است؛ اما واقعیت این است که در زیر پوست این بازیها ی مفهومی نشانی از بازیهای واقعی هنری دیده می شود. همان سرخوشی کودکانه ای که بی تردید از تجربه های شخصی علیجانی مایه گرفته و با دغدغه بزرگ هنر معاصر پیوند خورده است. توضیح این پیوند از حوصله این مختصر بیرون است.
اما آنچه در این مجال اندک ضروری است به آن اشاره شود، آفرینش طبیعتی رنگین و چشم نواز است که علیجانی آن را از وجود انسانی – اما نه حضور انسان – خالی کرده تا بینندگانش را به ضیافتی برای گمارش دلها دعوت کند. همچنان که دنیای رنگین نگاره های ایرانی فارغ از هر موضوع بزمی یا رزمی ای تنها نشاط زیبایی شناسانه را غایت خود می بیند. چنین رویکردی البته همواره خطر متهم شدن به خلق آثاری صرفا تزئینی را در پی دارد.
شاید ترس از همین اتهام بوده که نقاش جوان را، حالا آگاهانه یا متاثر از جو حاکم، به تحمیلِ بارِ معنایی اضافی به کارهایش سوق داده است. هراسی که به گمانم بی دلیل است و تنها ویژگی آن در کار علیجانی وادار کردن مخاطب برای گشودن گرهی کور است. اما خوشبختانه مشکل چندان جدی نیست و آثار علیجانی آن میزان نیروی جوانی و زیبایی پلاستیکی را دارد که چنین بازیگوشی هایی را ندیده گرفت و یکسره خیال را به دست مخلوقات غریب و رویایی او سپرد.